از متن کتاب: مسلمان ها دیگر ناامید شده بودند، گرفتن قلعه خیبر کار هر کسی نبود، دیوارهای آن از سنگ بود، در قلعه آنقدر بزرگ و سنگین بود که چهل مرد جمع شدند تا بتوانند آن را باز و بسته کنند. قلعه با این بزرگی و محکمی و مرد شجاع و پر زوری مثل مرحب کار مسلمان ها را مشکل کرده بود. وقتی روز دوم مسلمان ها دست خالی برگشتند همه ناراحت و نگران بودند پیامبر که نگرانی و ناامیدی مسلمان ها را دید گفت: ” فردا فرماندهی سپاه را به دست کسی میسپارم که خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.” وقتی پیامبر این حرف را زد همه دلشان می خواست بدانند این فرد چه کسی است. یکی گفت: “حتماً منظور پیامبر علی است تنها علی است که در دل پیامبر اینقدر عزیز است.”
کتاب حاضر از مجموعه چهارده قصه چهارده معصوم چاپ شده است که این کتاب دومین جلد از چهارده جلد آن می باشد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.