برشی از کتاب:
بیشتر مردم دوستی من و ویول را به اندازهٔ وقتگذرانی اختیاریِ یک آهو با یک گراز وحشی، بعید میدانستند. من و او هرکدام به یک چیز خاص معروف بودیم؛ همه میدانستند کدامیک از ما آهو است و کدام گراز.
اغلب از ویول میپرسیدند چطور میتواند با من دوست باشد، انگار او فقط با من از روی لطف، خوب بود، یا شاید چون مادرم در عوضش بهش پول میداد. هیچکس نمیپرسید چرا من با ویول دوست هستم. انگار او فقط قرار بود به من مهربانی بکند.
هرچند، آنها ویول را مثل من نمیشناختند. اگر نگوییم بیشتر از من، اما او درست اندازهٔ من لجباز بود. او شوخیهایی را که با مردم میکردیم دوست داشت، هرچند برای در رفتن از دستشان زرنگتر بود. او ایرادهای زیاد دیگری هم داشت که فقط من میدانستم، مثلاً غرورش که جوری بهش میچسبید که انگار زندگیاش است.
نوجوانان علاقهمند به داستانهای مهیج و ماجراجویانه را به خواندن این رمان دعوت میکنیم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.