روبنده را بالا می زنی و با دیدن همسرت، گل از گلت میشکفد. سال هایی که در قم دور از او به سر کرده ای، سر رسیده است. اکنون آمده ای که باقی عمر را با هم بگذرانید.
اما خبر داری ممد بغدادی نزدیک دروازه های سرآبله قم آمده و می خواهد ناموست را ببرد؟ کاش وقتی از کوه پرت می شدی، می مردی تا درد غارت ناموس را تحمل کنی.
اما نمی شود.
باید بفهمی استبداد رضاخانی فقط دزد ناموس تو نیست، دزد چیزهای بزرگ تر و مهم تر است.
اما چیست که از حریر در این دنیا برایت مهم تر باشد؟
خوب فکر کن. از پسش برمی آیی؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.