من را به عنوان کسی که پدرش از اعدامیهای سازمان مجاهدین در سال 67 بود و مادرم قبلا جزو سازمان بود میشناختند. به همین دلیل به عنوان عنصر خودفروخته از دانشگاه تعلیق کردند. هرچه عمه پروین و آقا مهدی تلاش کردند فایده نداشت. تنها کاری که توانستند بکنند این بود که ثابت کنند من با کسی ارتباط ندارم و بعد از شش ماه از زندان آزاد شدم. تا یک ماه از خانه بیرون نیامدم. تمام آیندهام خراب شده بود. تا مدتها شبها کابوس آن روز را میدیدم و با سردرد از خواب میپریدم
از این نویسنده؛ قبلا کتابهایی چون خاک پای قدمهایت، آخر رفاقت منتشر شده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.