تولستوی کتاب جنگ وصلح را در 1869 میلادی نوشت. این کتاب یکی از بزرگترین ادبیات روسی و از مهم ترین رمان های ادبیات جهان به شمار می رود. در این رمان طولانی بیش از 580 شخصیت با دقت توصیف شده اند و یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراطوری روسیه است و به شرح مقاومت روس ها در برابر حملۀ ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارات می پردازد. منتقدان ادبی آن را یکی از بزرگترین رمان های جهان می دانند. این رمان، زندگی اجتماعی و سرگذشت پنج خانواده اشرافی روس را در دوران جنگ های روسیه و فرانسه در سال های 1805 تا 1814 به تصویر می کشد.
درمتن رویدادهای بزرگ تاریخی آغاز سده نوزدهم (نبرد ۱۸۰۵-۱۸۰۶ اوسترلیتز و نبرد ۱۸۱۲-۱۸۱۳ بارادینو و حریق مسکو)، ماجراهای زندگی دو خانواده اشرافی، یعنی خانواده باکونسکی و راستوف، ثبت می شود. این رمان به نوعی همان شرح وقایع زندگی این دو خانواده است. کنت بزوخوف، که پیداست خود نویسنده است، چهره اصلی آن است، هر چند همواره در صحنه نیست. پرنس بالکونسکی سالخورده، که در زمان کاترین بزرگ ژنرال بوده، شکاک و طنزگویی است تیزهوش ولی مستبد ولی در املاک خود با دخترش، ماریا، زندگی می کند که دیگر نه بسیار جوان است و نه بسیار زیبا، ولی چشمان « بس زیبا و پرتوافکن» و لبخند محجوبانه اش از علو روحی بسیاری و شخصیت خاصی حکایت می کنند. ماریا با شایستگی خستگی ناپذیری بار زندگی را می کشد که پدری رئوف ولی سخت گیر و جدی زمام آن را به دست دارد؛ با این همه، به این امید است که روزی کانون خانوادگی خاص خود را داشته باشد.
ناتاشا یکی از زیباترین آفریده های تولستوی و یکی از انسانی ترین و سحر انگیزترین آفریده های ادبیات جهانی است. این دختر سرشار از نیروی حیات و شادی است و قادر است که با امید و سرزندگی خود همه پیرامونیان خویش را زیر نفوذ گیرد. او «ضمیری روشن» دارد که، به گفته پیر بزوخوف، در وجود او کار عقل را می کند. با این همه، ناتاشا جوان سال تر از آن است که به خلأ پنهان در پس ظاهر درخشان آناتول کوراگین پی برد، و او را بر آندری بالکونسکی ترجیح می دهد. با این همه، پیوند گسستن از کوراگین نقطه عطف جذابی است در زندگی دختر جوانی که فریب آناتول را خورده است؛ ناتاشا خطایی را که از او سرزده نمی تواند بر خود ببخشاید و در چنبره نومیدی و سرخوردگی، خواهان مردن است. فقدان برادر کهترش، که در کارزار کشته شده است، مایه نجات او می شود و به او زندگی دوباره می بخشد؛ زیرا این مرگ ناگزیرش می سازد که مراقب مادرش باشد و او را در این درد و غم بی کران دلداری و امید دهد. متعاقباً با عشق پیر بزوخوف درمان او کامل می شود. ناتاشا، همچون پرنس ماریا، همسر و مادری نمونه و فداکار می شود که وجود خود را سرشار وقف وظایف تازه خویش می کند. سرنوشت پیر بزوخوف، به نوعی، حد واسط سرنوشت پرنس آندری بالکونسکی و ناتاشا است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.