در بخشی از کتاب میخوانیم: «اولی که قد بلند بود، ساک کوچک سرمهایاش را دست به دست کرد و رو به همراهش گفت: «قرآن داری؟» جوان که کوتاهتر بود، با صورت آفتابسوخته و گونههای کودکانه و گرد گفت: «نه، برای چی؟» اولی که کلافه بود و صدایش کمکم از عصبانیت اوج میگرفت، گفت: «که قسم بخوریم پسر خاله صدام نیستیم!» بعد چند بار روی برگهای که در دست داشت زد و گفت: «اینهمه مُهر و امضا، بغداد که نمیخواهیم برویم.» دژبان که کم سن و سال بود، با لباس مرتب نظامی، شلوار گتر کرده و پوتینهای براق با لحنی خسته که سعی میکرد جدی و بیاعتنا باشد، گفت: «باید برگهتان درست باشد. من مسئول اینجا هستم.» جوان بلند قد که حالا از کوره در رفته بود، گفت: «وقتی تو کالسکه سوار میشدی، ما اینجا با تانکهای عراقی میجنگیدیم. حالا مقررات یادمان میدهی؟» دومی ساکش را زمین گذاشت و آشتیجویانه و با حوصله دوباره توضیح داد: «اخویجان، این برگه تا همین دو ساعت پیش درست بوده، حالا چه فرقی میکند سه ساعت صبح مرخصی باشیم یا سه ساعت عصر؟ دو قدم تا شهر میرویم و برمیگردیم. حمام اینجا که کفاره گناه است، نه حمام. یا ذاتالریه میکنی یا میسوزی.»
کتاب پروانه در چراغانی
مرجان فولادوند، پژوهشگر است و در این کتاب، زندگینامه حسین خرازی(1365-1336)، از فرماندهان جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را گردآوری کرده است.
21٬000 تومان
موجود
برچسب: انقلاب اسلامی, بزرگسال, زندگینامه, سوره مهر, مذهبی, مرجان فولادوند
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.